پرنسس ویاناپرنسس ویانا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

ویانا...دختر بی همتای من

جشن تولد دو سالگی با تم دختر توت فرنگی

                       بذار همه جا پر از آوای خوش بشه بذار خونمون مثل یه شهرفرنگ پر از بادکنک بشه بذار گلبرگ های خوشبو از آسمون بریزه روی سرمون آخه تولد دختر دردونه ماست...یه دختر کوچولوی دوست داشتنی که نفسمون به نفسش بنده. شب 28 شهریور تولد دخترک ما به خوبی و خوشی برگزار شد و من و فرزاد خاطره اون شب رو لای یه کاغذ رنگی پیچیدیم و  فرستادیمش ته صندوقچه قلبمون تا بمونه واسه فرداها...فرداهایی که ایشالله ویانا دیگه واسه خودش یه خانوم تمام عیار شده و ما موندیم و پیری وخاطرات روزهای زندگی دخترمون. ...
6 آبان 1392

بدون شرح

سلام گل دخترم ببخشید مامی که اینقدر دیر به دبر میام اینجا.همه اش تقصیرخودته.اونقدر شیطون شدی که دیگه وقت برام نمیمونه. میگی نه نگاه کن : ...
20 مهر 1392

روز کودک

کاش کودک بودم تا بزرگترین شیطنت زندگیم نقاشی روی دیوار بود کاش کودک بودم تا تمام خنده هایم از ته دل بود نه تبسمی تلخ روی لبهایم کاش کودک بودم تا تمام دردها و غصه هایم را با یک بوسه فراموش میکردم  دختر زیبایم حالا که کودکی بچگی کن و از کودکیهایت لذت ببر تا بعدها, ,وقتی بزرگتر شدی مثل مادرت دلتنگ این روزهایت نشوی. ...
16 مهر 1392

تولد مامان مریم

دهم مهر ماه تولد مامان مریم (خودم ) بود و ویانا جونم یه دسته گل خوشگل واسم گرفته بود.بخاطر این میگم خوشگل که تک تک گلها و رنگ روبانش را خودش انتخاب کرده بود و به آقای گل فروش هم گفته بود اسمم ویاناست که روی کارت بنویسه. .دستت درد نکنه دختر گل مامان, اما عزیزم تو واسه من بهترین هدیه هستی و زیباترین گلی که تا به حال دیدم. امسال من دو بار تولد گرفتم...یه بار با دختر خاله و پسرخاله گلم و خونواده شون , یه بار دیگه هم با دوستای خوبم.که هردو روز هم خیلی خیلی بهمون خوش گذشت و کلی کیف کردیم.جای همگی خالی. دسته گلی که دخملم برام خریده: نیکا , ویانا , محمد         پارسا , ویانا , نیکا , م...
15 مهر 1392

تولد دو سالگی

روز 31 شهریور روز تولد دخترکم بود ولی ما بخاطر راحتی مهمونها و همینطور خواب نموندن بچه ها که باید 1/مهر میرفتن مدرسه 28 شهریور یه تولد مفصل با تم دختر توت فرنگی برگزار کردیم که ایشالله توی پست بعدی شرح کاملش را همراه با عکسها میذارم. ولی روز 31 شهریور یه تولد کوچولوی خودمونی هم گرفتیم تا دخترکم در روز تولدش هم شمع رو فوت کنه و آرزو بکنه. زحمت کیک رو هم مجید و مهسای عزیز کشیدن و مارو شرمنده کردن...عمو مجید و خاله مهسا دستتون درد نکنه.امیدواریم یه روز بتونیم مهربونیهاتون رو جبران کنیم. عمو فردین / عمو دانیال / بابا فرزاد / ویانا / عمو مجید ساعت 11:30 صبح 31 شهریور / آخرین...
3 مهر 1392

شهرک سینمایی...دو روز قبل از تولد

جمعه 29 شهریور بعد از جشن تولد دوسالگی دخملی (که به زودی شرح کاملش را مینویسم ) رفتیم شهرک سینمایی...که بعد از خستگی شب قبل حسابی چسبید. ویانا هم خیلی دختر خوبی بود و اصلا" اذیتمون نکرد.فقط جدیدا" هرچی رو که نمیدونه چیه سریع سوال میکنه و همش میپرسه مامان این چیه؟؟؟و حالا حساب کنین توی یه محیط جدید با کلی چیزهای جالب چندبار این سوال رو از من بیچاره پرسید و در یک کلام میشه گفت کچلم کرد!!!!!!!!!   ...
3 مهر 1392